به وبلاگم خوش آمدید.میخوام جمله های قشنگ و دل نشین اینجا بذارم.این جمله ها رو اول برای خودم میگم.بعد برای شما.سعی می کنم هر روز بروز کنم یادتون باشه دنیا جای خوشگذرانی نیست بلکه جای خوب گذرانیه.غم و شادی میگذره.امیدوارم از لحظه لحظه های زندگیتون خوب استفاده کنید.
لا اله الّا الله

وقتی لا اله الّا الله می گویی هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن؛ در "الّا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو تا همه ی دلت را تصرف کند.

"حاج محمّد اسماعیل دولابی"

 

:: موضوعات مرتبط: مذهبی، قرآن و حدیث، ،
نویسنده : یک دوست

پروردگارا

خطا از من است، می دانم.

از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد”

اما به دیگران هم دلسپرده ام

از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین”

اما به دیگران هم تکیه کرده ام

اما رهایم نکن

بیش از همیشه دلتنگم

به اندازه ی تمام روزهای نبودنم

:: موضوعات مرتبط: مذهبی، دعا، ،
نویسنده : یک دوست
تند

خدایا این روزها زمان، چقدر تند برایم می گذرد نمی دانم! خوشی هایم فراوان است یا دردهای این دنیا شمارش روزها را از یادم برده

 

:: موضوعات مرتبط: جمله و شعر، جملات زیبا، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: درد, زمان,
نویسنده : یک دوست

خدایا....
"قربت" را نصیبم کن...
"غربت" را بگیر...
آمین

:: موضوعات مرتبط: مذهبی، دعا، ،
:: برچسب‌ها: خدا, غربت, قربت,
نویسنده : یک دوست
باز هم زینب
:: موضوعات مرتبط: مذهبی، اهل بیت، ،
:: برچسب‌ها: حضرت زینب, حضرت عباس,
نویسنده : یک دوست
لامپ اصلی
شما یه کوچه رو فرض کن که شهرداری واسه روشنایی این کوچه میاد یه لامپ 1500 میذاره.آقا  بچه های این کوچه که تخس بودن میان این لامپو میشکونن میاد دومی رو میذاره باز بچه ها میشکوننش میاد سومی رو میذاره باز...خلاصه یازده تا لامپ میذاره این بچه اینقد تخسن  همه رو میشکوننشون.دیگه دوازدهمی رو نمیذاره.زمان میگذره این کوچه تو تاریکی هست بعد چند سال تاریکی ریش سفیدای این کوچه میان پیش شهردار میگن آقا غلط کردیم بیان لامپ بذارین ما نمیخوایم تو تاریکی باشیم اون قدیما بچه ها نادون بودن اونا دیگه بزرگ شدن بچه های الآن خوب و مظلوم وسر به راه هستن خود بچه ها هم میخوان لامپ بیاد.ببخشید مارو بیان یه لامپ بذارین.شهردار به اینا میگه نه باید امتحانتون کنم من الآن میام یه لامپ 100 میذارم اگه امتحانتون رو خوب پس دادین لامپ سالم موند خودنو ثابت کردین.به من ثابت شد که واقعا میخواین اگه لامپ بیاد سالم میمونه هواشو داری  بعد اصلی رو میذارم.
الآن مصداق اون لامپ های اصلی امامان ما هستن
اون بچه ها ما مسلمونا هستیم
اون ریش سفیدا افراد مستجاب دعوه و علمای ما
شهردار مصداق خداست
و اون لامپ 100 مصداق ولی فقیه
خب حالو تو میخوای واقعا میخوای امام زمان ظهور کنه؟
:: موضوعات مرتبط: مذهبی، اهل بیت، ،
:: برچسب‌ها: امام زمان, لامپ, شهردار, خدا,
نویسنده : یک دوست
خنده و گریه

رسول خدا(ص) از حضرت جبرئیل(ع) سوال نمود که آیا فرشتگان خنده و گریه دارند؟ جبرئیل فرمود: بله. (یکی از آنجاهایی که فرشتگان می‌خندند) زمانی است که زن بی‌حجابی و بدحجابی می‌میرد، و بستگان او را در قبر می‌گذارند و روی آن زن را با خشت و خاک می‌پوشانند تا بدنش دیده نشود. فرشتگان می‌خندند و می‌گویند: تا وقتی که جوان بود و با دیدنش هر کسی را تحریک می‌کرد و به گناه می‌انداخت(پدر و برادر و شوهرش و...از خود غیرت نشان ندادند) و او را نپوشاندند، ولی اکنون که مرده و همه از دیدنش نفرت دارند او را می‌پوشانند.

:: موضوعات مرتبط: مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: حجاب, گریه, خنده, پیامبر, ,
نویسنده : یک دوست
به خداوند چقدر اعتماد داریم؟
به خداوند چقدر اعتماد داریم؟
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است.
به او گفت:
چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی؟
جواب داد که:
من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می
دهد، پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟
آن مرد عارف که از عرفای بزرگ ایران بود، می گوید:
“از خودم شرم کردم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم…!”
:: موضوعات مرتبط: جمله و شعر، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: خداوند, شرم, اعتماد,
نویسنده : یک دوست
علامه جعفری

 

علامه جعفری می گفتند تو یکی از زیارتام که مشهد رفته بودم به امام رضا گفتم «یا امام رضا دلم میخواد تو این زیارت خودمو از نظر تو بشناسم که چه جوری منو می بینی نشونه شم این باشه که تا وارد صحنت شدم از اولین حرف اولین کسی که با من حرف می زنه من پیامتو بگیرم» گفتند وارد  صحن که شدم خانممو گم کردم. اینور بگرد، اونور بگرد، یه دفه دیدم داره میره خودمو رسوندم بهش و از پشت سر صداش زدم که کجایی؟ روشو که برگردوند دیدم زن من نیست بلافاصله بهم گفت: «خیلی خری». حالا منم مات شده بودم که امام رضا عجب رک حرف میزنه.  زنه دید انگار دست بردار نیستم دارم نگاش می کنم گفتش «نه فقط خودت پدر و مادر و جدو آبادتم خرند». علامه میگن این داستانو برا شهید مطهری تعریف کردم تا ۲۰ دقیقه می خندید

******
خاطره عزیز ، لطیف و صادقانه است ؛ حال ، مقایسه کنید با گزافه گو هایی که معاذالله خدا ، پیامبر ، ائمه
و به ویژه امضای امام زمان را در  "جیب" بغل خود دارند وپیوسته به معجزه ... ، طلا ، مس می کنند ! و 
چه به تکرار

:: موضوعات مرتبط: سخنان بزرگان، مذهبی، اهل بیت، متفرقه، ،
:: برچسب‌ها: علمه, امام رضا,
نویسنده : یک دوست
قایم موشک

بازی قایم موشک رو تو بچگی یاتون میاد

چشم میذاشتیم و می شمردیم تا پنجاه ...

47 - 48 - 49 - 50 ، بیام ؟ ... اومدما ...

و میرفتیم دوستی رو که پنهان شده پیدا کنیم ...

باید همه جا رو می گشتیم .

بزرگ شدیم و کودکی هامون فراموشمون شده گویا ؛

که هنوز یک دوست غایب از نظر داریم ...

دوستی که به زبون میگیم دوستش داریم و میخوایم پیداش کنیم و ببینیمش ، ولی به جستجوش نپرداختیم ...

:: موضوعات مرتبط: مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: امام زمان,
نویسنده : یک دوست