به وبلاگم خوش آمدید.میخوام جمله های قشنگ و دل نشین اینجا بذارم.این جمله ها رو اول برای خودم میگم.بعد برای شما.سعی می کنم هر روز بروز کنم یادتون باشه دنیا جای خوشگذرانی نیست بلکه جای خوب گذرانیه.غم و شادی میگذره.امیدوارم از لحظه لحظه های زندگیتون خوب استفاده کنید.
خدا جونم،خدای مهربونم در حالی این چند سطر به قلم میاورم،مرا گریان میبینی.چرا که تو اینقدر در حقم خوبی کردی، بهم عزت دادی، در پیش دیگران مرا عزیز کردی در حالی که خودت میدانی من رو سیاه لایق این همه مهربونیت نیستم منی که بارها و بارها گناه کردم، اطاعتت نکردم ، بهتون بی توجه بودم،گاهی شما رو فراموش می کردم ولی هیچ وقت دستمو ول نکردی، به حال خودم رهایم نکردی، مرا در آغوشم گرفتی.به بنده ذلیل خودت توفیق انجام بعضی از کارا دادی که اگر لطف تو نبود به سمت خیرها هدایتم نمیکردی.
خداوندا همچنان ازت میخواهم منو ببخشی و کمتر از آنی به خودم وامگذاری و اینکه بهم توفیق بده که در وادی معرفت و محبت به امام زمانم قدم بگذارم وبردارم و در این راه ثابت قدم باشم ودر آخر مهربونم دلی سوزناک و چشمی گریان بده چرا که با اشک تو را صدا زدن و خواندن دوست دارم .بی ریا میگویم خداوندا دوستت دارررررررررررررررررررررررررررررررم.
صحبت خودمونی با امام زمانم،پدر نازنینم
سلام ای سرورم ،مولای من، خیلی روم زیاده نه؟با اینکه با گناهم بارها بارها بر صورت نازنینتان سیلی زدم و دلتون را خون کردم، بازم پیشتون اومدم. خودتان میدانید که چقدر شما رو دوست دارم و با چشم ولاییتون دلمو میبینید ولی میدانم این دوست داشتنم به دردی نمیخورد وقتی نتونم با پرونده اعمالم لبخند رضایت برلبانتان بنشانم، این چه دوست داشتنیه؟
ولی آقای من با بزرگواریتون، با کرمتون دستمو بگیرید، تا در وادی معرفتتون قدم بردارم، به یاد شما باشم، بهتون محبت داشته باشم و دوست دارم مثل قدیما موقع شب باهاتون صمیمانه حرف بزنم ، درد دل کنم.این محبت باعث بشه راحتتر شما رو بشناسم ببینم چه کارایی باعث لبخند رضایت شما میشود . چه کارایی نه.تا این محبت را که به معنای دوست داشتن هست و خداوند هم این سرمایه را در قلب همه انسانها گذاشته،به مودت که معنای دوستی کردن و محبت عملی هست،تبدیل کنم.چرا که خدای مهربون ازم مودت اهل بیت خواسته نه محبت اهل بیت.
مولای من دوست دارم برایم دعا کنین که یک روزی به جایی برسم که با دستم، با پاهایم ،با زبانم شما را یاری کنم .دعا کنید در من فرج ایجاد شود که شبیه مادرم حضرت فاطمه زهرا بشم که به فرموده خودتان الگوی شماست.
صاحب الزمان می ترسم خیلی هم میترسم ترس از اینکه خدای نکرده شیطان بر من غالب شود و در مقابل شما بایستم نه پشت شما.مثل لشکریان یزید که در مقابل امام حسین،امام زمان خودشان صف کشیدند در حالی که آنها نماز میخواند،حافظ قرآن بودند ولی امامشان به شهادت رساندند .میترسم دعایم کن امتحانم را در برابر شما که ولی زمانم هستین، به خوبی پس بدم. خیلی دوست دارم زیز آسمون جمکرانت در شب باهاتون حرف بزنم عاشق این لحظه های قشنگم.امام نازنینم دوستت دارررررررررررم
:: موضوعات مرتبط:
مذهبی،
دعا،
، :: برچسبها:
خدا,
امام زمان,
امام حسین,
شیطان,
,
خدایا ... هیچگاه از تو نخواهم خواست که به بلا و امتحان و مصایب دچارم نسازی ؛ خونم که از دیگران رنگین تر نیست ... ولی از تو میخواهم که صبر و توانش را به من عطا کنی و باز هم در کنارم بمانی ...
از یاد نمی برم که : همیشه توجه اطرافیان به ما ، در زمان بیماری بیشتر از زمان صحت ماست ... تو که جای خود داری ...
روز عرفه رو از دست ندین فرصت خوبیه که خدا برامون گذاشته که راحت با خدا و امام زمان درد دل کنیم ازش طلب بخشش کنییم ازش بخواهیم در ما فرج ایجاد بشه تا مولامون ظهور کنه یک کمی به تنهایی اماممون فکر کنیم تا به عمق غریبیش پی ببریم هممون او را تنها گذاشتیم با گناه کردنمون با فراموش کردنمون با دست رو دست گذاشتنامون پدرمونو در صحرای کربلاها تنهاش گذاشتیم پس برای تعجیل در فرجش مخلصانه و عاجزانه دعا کنیم سعی کنیم زیاد برای دیگران دعاکنیم خودمونوفراموش کنیم حداقل دعای دنیایی برای خودمون نکنیم
خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم.خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی؟
گفتم : اگر وقت داشته باشید. خدا لبخند زدوقت من ابدی است.چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی؟چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند؟خدا پاسخ داد .این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند.عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند.این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند.و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکنند.این که با نگرانی نسبت به آینده فکر میکنند.زمان حال فراموش شان می شود.آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال. این که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد. و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند.بعد پرسیدم ...به عنوان خالق انسان ها ، میخواهید آنها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند؟خدا دوباره با لبخند پاسخ داد.یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد.ما می توان محبوب دیگران شد.اد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند. یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد. بلکه کسی است که نیاز کم تری داردیاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم. و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد. با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرند. یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند. اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند. یاد بگیرند که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند. یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند.
یه روز بی بی ام البنین؛ سراسیمه و دلهره،توی صحن خونه این ور وآن ور میره امیرالمومنین تشریف آوردند؛با ادب رفت جلوی مولا
فرمود مولا:عباسم از صبح رفته؛تا الان نیامده فرمود ام البنین؛بچه که نیست عباسم،نوجوان شده فرمود:از چشم زخم این مردم میترسم.امروز بی نقاب رفته بیرون ابالفضلم
ظهرشد نیامد؛عصر شد نیامد؛ دم دمهای غروب بود مولا دید ام البنین دیگه تاب نمیاره هی دلش میماله،هی عباس میگه فرمود خودم میرم دنبالش،علی کجا؛فرمود میدانم پسرم کجاست
دیدن آرام آرام طرف بقیع میره؛آمد بقیع؛ دید مولا ابالفضل وایساده باادب ومتانت دانه های اشک عین مروارید میریزه؛هی بلند بلند میگه مادر..کاش من بودم مادر مادر اگر من بودم کی جرات میکرد بتو اهانت کند؟کی جرات میکرد دل زینب بشکنه؟
چشمهای عباس به چشمهای باباش خورد؛فورا سرش انداخت پایین بابا...صبح که آمدم بیرون ،دیدم صدای بهم میگه ولدی..پسرم..بیابیا
برای خودت دعا کن که آرام باشی. وقتی توفان می آید تو همچنان آرام باشی تا توفان از آرامش تو آرام بگیرد.
برای خودت دعا کن تا صبور باشی؛ آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمون کنار بروند و خورشید دوباره بتابد.
برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی. بتوانی هم صحبتش باشی و صبح ها برایش نان تازه بگیری. برای خودت دعا کن که سر سفره ی خورشید بنشینی و چای آسمانی بنوشی.
برای خودت دعا کن تا همه ی شب هایت ماه داشته باشد؛ چون در تاریکی محض راه رفتن خیلی خطرناک است. ماه چراغ کوچکی است که روشن شده تا جلوی پایت را ببینی.
برای خودت دعا کن تا همیشه جلوی پایت را ببینی؛ آخر راهی را که باید بروی خیلی طولانی است. خیلی چاله چوله دارد؛ دام های زیادی در آن پهن شده است و باریکه های خطرناکی دارد؛ پر از گردنه های حیران و سنگلاخ های برف گیر است.
برای خودت دعا کن تا پاهایت خسته نشوند و بتوانی راه بیایی چون هر جای راه بایستی مرده ای و مرگی که شکل نفس نکشیدن, به سراغ آدم بیاید، خیلی دردناک است. هیچ وقت خودت را به مردن نزن.
برای خودت دعا کن که زنده بمانی . زنده ماندن چند راه حل ساده دارد! برای اینکه زنده بمانی نباید بگذاری که هیچ وقت بیشتر از چیزی که نیاز داری بخواهی. باید همیشه با خدا در تماس باشی تا به تو بیداری بدهد. بیداری هایی آمیخته با روشنایی ، صدا ، نور ، حرکت. تو باید از خداوند شادمانی طلب کنی.همیشه سهمت را بخواه. و بیشتر از آن چه که به تو شادمانی ارزانی می شود در دنیا شادمانی بیافرین تا دیگران هم سهمشان را بگیرند. برای اینکه زنده بمانی باید درست نفس بکشی و نگذاری هیچ چیز ی سینه ات را آلوده کند. برای اینکه زنده بمانی باید حواست به قلبت باشد. هرچند وقت یکبار قلبت را به فرشته ها نشان بده و از آنها بخواه قلبت را معاینه کنند . دریچه هایش را، ورودی ها و خروجی هایش را و ببینند به اندازه ی کافی ذخیره شادمانی در قلبت داری یا نه!! اگر ذخیره ی شادمانی هایت دارد تمام می شود باید بروی پشت پنجره وبه آسمان نگاه کنی . آنقدر منتظر بمان و به آسمان نگاه کن ......... تا بالاخره خداوند از آنجا رد بشود؛ آن وقت صدایش کن؛ به نام صدایش کن؛ او حتماً برمی گردد و به تو نگاه می کند و از تو می پرسد که چه می خواهی؟؟! تو صریح و ساده و رک بگو. هر چیزی که می خواهی از خدا بخواه. خدا هیچ چیز خوبی را از تو دریغ نمی کند. شادمان باش او به تو زندگی بخشیده است و کمکت می کند که زنده بمانی . از او کمک بگیر. از او بخواه به تو نفس, پشمک ، چرخ و فلک ، قدم زدن ، کوه ، سنگ ، دریا ، شعر ، درخت ، تاب ، بستنی ، سجاده ، اشک، حوض، شنا ،راه ، توپ ، دوچرخه ، دست ، آلبالو ، لبخند ، دویدن و عشق....و عشق,بدهد. آن وقت قدر همه ی اینها را بدان و آن قدر زندگیت را ادامه بده که زندگی از این که تو زنده هستی به خودش ببالد! دیگران را فراموش نکن..برای خودت دعا کن !!!
خــــــــــــدای من ! نه آن قدر پاکم که کمکــــم کنی و نه آن قدر بدم که رهـــایم کنی … میــــــــان این دو گمم ! هم خــــود را و هم تــــــو را آزار میدهم … هر ...چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنـــــــــی باشم که تو خواستی و هــــــرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهـــــــایم کنی … آنقدر بــی تو تنهــــــا هستم که بی تو یعنی “هیــــچ” یعنی “پـــــوچ” ! خـــــــــدایا هیــــــــچ وقت رهـــایم نکن...